عدم شناسایی الزامات درست به‌عنوان دومین علت شکست پروژه‌ها (در صنایع مختلف) معرفی‌شده است و سازمان‌هایی که در موضوع تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار فاقد دانش و بلوغ کافی بودند. در عملکرد مالی و اجرای استراتژی‌های سازمان و سایر موارد با شکست یا اثربخشی بسیار پایینی مواجه شدند. این امر موجب شده است که موضوع تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار موردتوجه بسیاری از سازمان‌ها قرار بگیرد. درواقع انگیزه سازمان‌ها برای استفاده از دانش تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار دو مؤلفه مشکلات و فرصت‌ها است.

تحلیل کسب‌وکار همواره در صنایع مختلف و در سطوح مختلف کاری، وجود داشته است. از اولین تولیدکننده‌ای که برای تولید محصولش به نیاز مشتری رجوع کرد، تحلیل کسب‌وکار شروع شد. در پی آن، تحلیل رفتار مصرف‌کننده، تحلیل بازار و رقبا، تحلیل فرایندها، تحلیل‌های مالی و … به اجزای دیگری از تحلیل کسب‌وکار تبدیل شدند؛ تا جایی که امروزه متخصصان هرکدام از این حوزه‌ها، خود را تحلیلگر کسب‌وکار می‌دانند، اما باید دقت کرد که تحلیل کسب‌وکار تجمیع و برآیند همه این‌هاست و به یک حوزه خاص محدود نمی‌شود.

در حقیقت، ما آن‌قدر که روی اجرای یک راهکار تمرکز می‌کنیم روی کامل بودن و بی‌نقص بودن طراحی آن‌وقت نمی‌گذاریم. تحلیل کسب‌وکار دنبال این است که این جنبه را پررنگ کند. برای اینکه درک بهتری از این موضوع حاصل شود کمی به وضعیت موجود، مشکلات و نیازهای سازمانی که در آن کار می‌کنید بی اندیشید؛ شما همواره با مشکلات یا سؤالاتی ازاین‌دست روبرو هستید:

  • چرا درصد قابل‌توجهی از مشتریان ما ناراضی هستند؟
  • چرا ریزش مشتریان ما زیاد است؟
  • چرا پروژه‌های ما به آن اهداف و ارزش‌هایی که تعیین کرده بودیم، دست پیدا نمی‌کنند؟
  • چرا نرخ استعفای کارکنان ما زیاد است؟
  • چرا هزینه‌هایمان افزایش پیداکرده است؟
  • چرا نمی‌توانیم هم پای رقبایمان در بازار حرکت کنیم؟
  • چرا فرآیندهای سازمانی ما کند و دست و پاگیر هستند؟
  • چرا نوآوری در سازمان ما مرده است؟
  • چرا محصولات ما با نیازهای مشتریانمان هم‌خوانی ندارد؟
  • چرا فروش خوبی نداریم؟
  • و…

سازمانی نیست که بگوید با یک یا چند مورد از این قبیل مسائل دست‌وپنجه نرم نمی‌کند. آیا تابه‌حال روزی در دوران کاری شما بوده که بگویید سازمانتان هیچ‌گونه مشکلی ندارد؟ هیچ سازمانی نیست که در همه‌ی زمینه‌ها سرآمد باشد و مشکلی پیدا نکند. برای حل مناسب این مشکلات باید چه کرد؟

تحلیل کسب‌وکار دقیقاً در همین‌جا وارد می‌شود. با توجه به آنچه گفتیم، می‌توانیم تصور کنیم که تحلیلگران کسب‌وکار در هر سمت و جایگاهی که باشند. به دنبال شناخت مسائل و نیازمندی‌ها و ارائه راهکار برای حل آن‌ها هستند.

بنابراین: تحلیل کسب‌وکار با یک مسئله، نیاز یا فرصت شروع‌شده و به نبال شناخت نیازمندی‌های مرتبط با آن است تا راهکاری طراحی کند که در تطابق حداکثری با نیازمندی‌های ذی‌نفعان باشد. اگر نیازمندی‌ها به‌درستی شناخته نشود، راهکاری که برای آن ارائه می‌شود به‌احتمال فراوان شکست خواهد خورد.

تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار عملی است که با تعیین نیازها و توصیه راهکارهایی که به ذی‌نفعان سود می‌رساند، تغییر در یک سازمان را اعمال می‌کند. تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار سازمان را قادر می‌سازد تا نیازها و دلیل منطقی برای یک تغییر سازمانی را بیان کند و همچنین راهکارهایی ارزش‌آفرین را ارائه دهد. تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار بر اساس برنامه‌های مختلف در یک سازمان انجام می‌شود. برنامه ممکن است استراتژیک، تاکتیکی یا عملیاتی باشد. تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار ممکن است در محدوده مرزهای یک پروژه یا برای کل سازمان صورت گیرد و پیشرفت مداوم سازمان را در بر داشته باشد. می‌توان از آن برای درک وضعیت فعلی، تعریف وضعیت آینده و تعیین فعالیت‌های موردنیاز برای انتقال از جریان حال به حالت آینده استفاده کرد.

اگر بخواهیم تعریفی ساده و کاربردی ارائه دهیم باید بگوییم:

وظیفه تحلیلگران کسب‌وکار پر کردن شکاف بین ذی‌نفعان کسب‌وکار با استفاده از تحلیل نیازها، تحلیل وضعیت سازمان و تجزیه‌وتحلیل فرآیندها و داده‌ها است که از این طریق می‌توانند به ارائه راهکارهای ارزش‌آفرین بپردازند و اطمینان حاصل کنند که پروژه‌های سازمان (چه داخلی و چه خارجی) به‌درستی اجرا می‌شود.

 از طرف دیگر، موسسه بین‌المللی تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار (IIBA) که BABOK را عرضه کرده، تعریف تحلیلگری کسب‌وکار را این‌گونه بیان می‌کند: «تحلیلگری کسب‌وکار یک روش برای معرفی و مدیریت تغییرات در سازمان است، چه در کسب‌وکارهای خصوصی، چه دولتی و چه عام‌المنفعه.»

پس می‌توانیم مثال‌هایی از کاربرد تحلیل کسب‌وکار را در موارد زیر بیابیم:

  • وقتی می‌خواهیم محصولی برای کارفرما یا مشتری طراحی کنیم، به درک نیازمندی‌های وی و ارائه راهکاری متناسب با آن نیاز داریم.
  • وقتی می‌خواهیم یک مشکل درون‌سازمانی را حل کنیم، به تحلیل آن از سمت ذی‌نفعان مختلف و ارائه راهکاری که به‌طور متوازن نیازمندی‌های ذی‌نفعان در آن دیده‌شده باشد، نیاز داریم.
  • وقتی می‌خواهیم در بازاری جدید وارد شویم یا محصولی جدید طراحی کنیم، به شناخت نیازمندی‌های ذی‌نفعان (در اینجا مشتریان) نیاز داریم
  • و…

بنا بر آنچه گفته شد می‌توانیم حدس بزنیم که تحلیل کسب‌وکار امری همیشگی و مستمر است. همچنین، تحلیلگری کسب‌وکار نیازمند مهارت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری است. یک تحلیلگر کسب‌وکار باید بداند که چگونه می‌تواند روند تحلیل داده‌ها را تجزیه‌وتحلیل کند و گزارش دهد و همچنین بتواند این اطلاعات را با دیگران به اشتراک بگذارد و آن‌ها را در کسب‌وکار اعمال کند.

انتهای مطلب/