نقش تحلیلگر کسب‌وکار اغلب به‌اشتباه درک شده و معمولاً با نقش‌های سازمانی دیگر اشتباه گرفته می‌شود. نقش تحلیلگر کسب‌وکار اغلب به خاطر همپوشانی با نقش مدیر پروژه اشتباه گرفته می‌شود؛ بااین‌حال، آن‌ها هر دو از نقش‌های حیاتی در برنامه‌ها و پروژه‌ها به‌حساب می‌آیند. ازیک‌طرف، مدیر پروژه و تحلیلگر کسب‌وکار باید به‌صورت مشارکتی کار کنند. از طرف دیگر، این دو نقش، یک رقابت سالم در تصمیمات مربوط به پروژه دارند.

مسئولیت‌های مدیر پروژه از چند طریق با مسئولیت‌های تحلیلگر کسب‌وکار متفاوت است. مدیر پروژه بر تحقق اهداف پروژه تمرکز دارد. آنها پروژه را شروع، برنامه‌ریزی و مدیریت می‌کنند. مدیر پروژه اطمینان می‌دهد که تیم پروژه راهکاری را ارائه می‌دهد که مطابق با نیازها، معیارهای پذیرش و انتظارات کیفیت مشتری باشد. مدیر پروژه محدودیت‌های زیادی را که در یک پروژه وجود دارد، از قبیله دامنه، بودجه، برنامه، منابع، کیفیت و ریسک را حل می‌کند. در یک پروژه بزرگ، تیم تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار تنها بخشی از منابع پروژه است که مدیر پروژه مدیریت می‌کند.

تحلیلگر کسب‌وکار و مدیر پروژه به‌طورمعمول باهم در پروژه‌ها همکاری نزدیکی دارند و باید ارتباطات خوبی را حفظ کنند. بااین‌وجود، این امکان وجود دارد که مدیر پروژه و تحلیلگر کسب‌وکار در تضاد با یکدیگر باشند. تحلیلگر کسب‌وکار برای درک ساختار، سیاست‌ها و عملکردهای یک سازمان و توضیح راهکارها با ذینفعان اصلی کار می‌کند. مدیر پروژه بر برنامه‌ریزی و مدیریت پروژه برای دستیابی به اهداف پروژه و ارائه راهکارها به ذینفعان تمرکز دارد. کجای کار این دو حوزه باهم تداخل دارد؟ با این تعریفی که ارائه دادیم تقریباً تعارضی نیست، علیرغم اینکه در هر دو حوزه، رویکردی اصلی برای ارتباط و برنامه‌ریزی برای ذینفعان وجود دارد.

مدیر پروژه و تحلیلگر کسب‌وکار باید هر دو به‌خوبی با ذینفعان اصلی ارتباط برقرار کنند. برای به حداقل رساندن زمینه‌های بالقوه درگیری، باید یک برنامه ارتباطات سطح‌بندی شده خوب در سطح پروژه طرح‌ریزی و دنبال شود. تا آنجا که برنامه‌ریزی پیش می‌رود، تیم تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار باید به خاطر داشته باشد که آنها در هماهنگی با تیم پروژه هستند. به‌این‌ترتیب، هر برنامه کاری تجزیه‌وتحلیل کسب‌وکار که آنها باهم جمع‌بندی می‌کنند باید با برنامه کلی سازگار باشد.

انتهای مطلب/